در نور پیه سوز سفالین آسماندر بستری که وصله ی صد رنگ خورده استتهران روسپیمست و برهنه ، پشت به بالین فشرده استبر بسته دیدگان که مبادا سحرگهانخورشید سرخپوست به پیکان بدوزدشاما ، دو ران فربه خود برگشوده استالبرز ، در سیاهی شب می سپوزدش